مسابقه وبلاگ نویسی هفته دفاع مقدس
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 403
بازدید کل : 25615
تعداد مطالب : 327
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 327
:: کل نظرات : 5

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 8

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 36
:: بازدید ماه : 403
:: بازدید سال : 2320
:: بازدید کلی : 25615
نویسنده : فرهنگیان
پنج شنبه 1 آبان 1393

خانم فیروزه ثابت

http://firozeh-sabet.blogfa.com/

      گر که مرض می شود بدل به سلامت                     هست ز اعجاز کیمیای پرستار

 

مقدمه: در طول تاريخ ، تعداد زنان جنگجو ، بسيار كم تر از مردان مبارز بوده ، ولي نكته ي مهم اين كه هنگام جنگ و دفاع يك ملت در برابر حملۀ دشمن ، تنها اعزام مردان به صحنه ي نبرد ضامن پيروزي نخواهد بود، بلكه پشتيباني از نيروها ، تحريك و تشويق مردان به حضور مداوم در جبهه ، مراقبت از كودكان ، پرستاري و مداواي زخمي ها ، قبول مسئوليت زندگي در نبود مردان ، حفظ سنگرهاي پشت جبهه و توسعۀ هسته هاي مقاومت محلي در موارد اضطراري ، تأثيري مستقيم بر روحيه ي رزمندگان و حتي سرنوشت جنگ خواهد داشت. زنان در انجام رسالت پيشگفته ، هيچ گاه سستي و كوتاهي نداشته اند. در تاريخ اسلام ، تاريخ جهان ، جنگ هاي بين الملل اول و دوم و تاريخ معاصر ايران ، نمونه هاي حضور و مشاركت زنان در امور حمايتی از مردان براي پيشبرد جنگ به چشم مي خورد. كاركرد زنان در جنگ به دفاع و برقراري امنيت و پرستاري ختم نمي شود ، بلكه همانند مردان در ميدان هاي نبرد حضور يافته و از خود اسطوره هاي مقاومت و شجاعت ساخته اند.

پرستار و رزمنده سال های دفاع مقدس گفت: پرستاران در شرایط جنگ نقش های تخصصی و مدیریتی داشتند و توانستند خدمات قابل توجهی را ارائه کنند.

 

عبدالله ثقفی در گفت وگو با خبرنگار نظام پرستاری اظهار کرد: از توانایی و پتانسیل پرستاران ظرفیتهای مدیریتی آنها بود. حتی تعدادی از آنها در طول 8 سال دفاع مقدس رئیس بیمارستان، مسئول تیپ و لشکر بودند و در این سنگر وظایف و خدمات شایسته ای را ایفا می کردند. وی ادامه داد: چون شرایط ایجاب می کرد پرستاران حتی در حوزه های تخصصی و درمانی بسیاری از وظایف و فعالیتهایی که در شرایط عادی جزو شرح وظایف پرستاران نبود به علت محدودیت نیروی انسانی انجام می دادند. این پرستار و رزمنده سال های دفاع مقدس افزود: به طور مثال پرستاران اعمال جراحی و پروسیجرهای درمانی موفق و فراوانی را انجام دادند که ماندگار شد. ثقفی گفت: همیشه پیش از آغاز عملیات فراخوان می شد و پرستاران در قالب نیروهای اضطراری چند روز پیش از عملیات اعزام می شدند و تا پایان عملیات جزو نیروهای استندبای و آماده باش بودند.

وی با بیان اینکه پرستاران همواره در کوتاهترین زمان حاضر می شدند و پس از اتمام عملیات به محل کار باز می گشتند، ادامه داد: اکنون نیز در قالب بسیج جامعه پزشکی و پرستاری هرساله در نخستین پنجشنبه ماه مبارک رمضان دور یکدیگر جمع می شوند تا با خاطرات سالهای دفاع مقدس یک بار دیگر آمادگی خود را برای تشکیل تیمهای اضطراری اعلام کنند. این پرستار و رزمنده سالهای دفاع مقدس افزود: بنا بر فرمایشات حضرت امام (ره) عزت کشور ما در جنگ به دست آمد و ما از گذشته مان در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان نیستیم.

ثقفی با بیان اینکه نگاه ما به جنگ به عنوان یک فرصت بود، گفت: در طول سالهای جنگ تحمیلی همه کشورها از جمله آمریکا و سایر کشورها با تحریک رژیم بعثی کوشیدند کشور ما را زمین گیر کنند که به لطف خدا، رهبری حضرت امام راحل(ره)، و همکاری مردم این انقلاب بیمه شد و در طی این سالها پرستاران نقش مهمی داشتند.

این رزمنده سالهای دفاع مقدس افزود: من در آن سالها به واسطه حضور در سپاه یکبار در سال 62 و در دومین مرحله در سالهای 63 و 64 به عنوان پرستار در جبهه غرب در منطقه کنشت کرمانشاه به عنوان مسئول بهداری پادگان حضور داشتم. وی با بیان اینکه در سال 65 رژیم بعث عراق به کرات از سلاح های شیمیایی استفاده می کرد، ادامه داد:  من در آنجا شاهد توانایی پرستاران در مداوا و مراقبت از بیماران بودم که واقعاً تحسین برانگیز بود و خدمات ارزنده ای را با توجه به حجم مصدومان ارائه می کردند. ثقفی یادآور شد: جامعه پرستاری شهدای فراوانی در 8 سال دفاع مقدس به انقلاب و اسلام تقدیم کردند که باید این پرستاران به عنوان الگو و اسطوره معرفی شوند.

 

یک بانوی رزمنده دوران دفاع‌مقدس گفت: صرف بازگو کردن وقایع هشت سال دفاع مقدس کافی نیست بلکه به فضاسازی نیاز داریم. دکتر صدیقه حنانی در سه عملیات دوران دفاع مقدس به عنوان امدادگر و گروه مراقبت‌های ویژه پزشکی حضور داشته است. دکتر حنانی که هم‌اکنون از اعضای هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران است می‌گوید: یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای تحصیل رشته پرستاری وارد دانشگاه شدم. حدود شش ماه عضو حزب جمهوری بودم که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد. 

ترم اول دانشگاه را گذراندم و سپس با چند تن از دوستانم در انجمن اسلامی دانشگاه به آبادان رفتیم. از آنجایی که هنوز دوره‌های علمی پرستاری را در دانشگاه نگذرانده‌ بودم در ابتدا به صورت امدادگر در بیمارستان کار می‌کردیم. 
پس از مدتی، دوره‌های امدادگری و رسیدگی به مجروحان را سپری کردم و به همراه رزمندگان در عملیات «الی بیت‌المقدس» (آزادسازی خرمشهر) شرکت کردم و مدت 45 روز در منطقه ماندم. علاوه بر آن، در عملیات «کربلای 5» نیز، 21 روز در اهواز بودم. با آغاز حملات شیمیایی عراق علیه ایران و مجروحیت و به شهادت رسیدن بسیاری از رزمندگان، به عنوان گروه مراقبت‌ ویژه از مجروحان عملیات‌های آزادسازی مهران و «کربلای 4» به استادیوم آزادی تهران آمدیم. 

به صراحت می‌توان گفت که تنها دلیل حضور بسیاری از پزشکان و پرستاران و امدادگران در جبهه و تحمل شرایط دشوار جنگی، عشق بود. یکی از خاطره‌هایی که با وجود گذشت چندین سال از جنگ تحمیلی همواره با خود مرور می‌کنم به حضور پنهانی نوجوانی 12 ساله در جبهه بازمی‌گردد. به دلیل سن کم، اجازه نداده بودند به جبهه برود اما چون اندامش کوچک خود را داخل اتوبوس رزمندگان پنهان کرده بود تا به جبهه برود. اواخر حضورش در بیمارستان دیگر خودش یک امدادگر شده بود. بر سر تخت‌ مجروحان دیگر می‌رفت و به آنها رسیدگی می‌کرد. علاوه بر این، حضور او باعث تقویت روحیه دیگر مجروحان نیز شده بود. پس از این که آن نوجوان مرخص شد دیگر از او خبر نداشتم تا این که در پایان جنگ خبر دادند که او شهید شده است.

 احساس می‌کنم که برای بیان رشادت و از خودگذشتگی زنان شهیده تنها نباید به بازگو کردن وقایع بپردازیم. اگرچه این موارد لازم است اما آنچه بیش از همه باید مورد توجه قرار گیرد این که باید در جامعه فضاسازی کنیم که لازمه آن این است که هر یک از افراد جامعه به آنچه که شهدا گفته‌اند عمل کنند.

 

پرستاران رنج کشیده آبادانی…

بیمارستان های شهر آبادان به دلیل نزدیکی به خط مقدم نقش بسیار مهمی در بهداشت و درمان سال های دفاع مقدس داشت. دو روایتی که در پایین آمده گوشه کوچکی از ایثار و رنج پرستاران و بهیاران آبادانی را نشان می دهد:

روایت اول:

سهیلا فرجام‌فر: «آمبولانس آژیرکشان وارد محوطۀ حیاط بیمارستان شد. مجروحان زیادی را به همراه آورده بود. بی‌اختیار نگاهم به آن بچه افتاد. بچۀ نیمه‌جان دزفولی در یک دستش شیشه شیر و در دست دیگرش یک بسته پفک بود. ترکش قسمتی از صورتش را برده بود. به بچه زل زدم. چقدر شبیه هومن خودم بود، اما کوچکتر. دلتنگش شده بودم. بچه را از مادرش گرفتم. فوری به طرف اورژانش رفتم. دکتر زرآزوند گفت: «فوری بفرستین اتاق عمل! اورژانسیه.»

بچه را به پرسنل اتاق عمل سپردم. مادرش پشت در اتاق عمل راه می‌رفت و زار می‌زد. دکتر زمانی بعد از مدتی از اتاق عمل بیرون آمد و گفت: «طاقت نیاورد. دسه شد.»

زدم بیرون. مادر بچه روی زمین چهار زانو نشسته بود؛ افسرده و گیج و منگ. پرسید: «خواهر، عمل تمام نشد؟!»

انگار زبانم به کف حلق چسبیده بود. به زور سرم را به علامت منفی تکان دادم. شنیدم که زیرلب گفت: «چقدر طول کشید؟ خدا رو شکر بچه‌ام خوب سیر شده بود وگرنه الان زیر عمل ضعف می‌کرد!»

کنارش روی زمین، دو زانو نشستم، دلم می‌خواست دلداریش بدهم، اما چه داشتم که به او بگویم؟ بریده بریده پرسید: «عمل… تمام… شد؟»

دستم را به طرفش دراز کردم. او را در آغوش گرفتم و زار زدم. مادر بچه هم، زار زد. سرهایمان را روی شانه‌های یکدیگر گذاشته بودیم. هیچ کلامی رد و بدل نشد…»

روایت دوم:

معصومه میرزایی: «می‌خواستم برادران را صدا کنم تا جسد این شهید را هم به پشت ساختمان منتقل کنند که دیدم، هلکوپتر می‌خواهد یه مجروح را به عقب منتقل کند. دنبال برادری می‌گشتند که همراه مجروحان باشد. مرا که دیدند، گفتند: «خواهر! تو که واردی بیا با مجروحان برو.» سوار شدم. مجروحان پانسمان شده و آماده بودند. ترکش، به دندۀ سمت چپ یکی از آنها خورده بود. ممکن بود به قلبش آسیب برسد. جوانی نوزده ساله، ریزه میزه و سبزه رویی بود که ته ریش داشت. تنفسش خیلی سخت بود. بین راه متوجه شدم که دیگر نمی‌تواند نفس بکشد با اینکه اکسیژن به او وصل بود،

تنفسش سخت شده بود در هلیکوپتر من بودم، خلبان، کمک خلبان، مجروح‌هایی که خوابیده بودند و این مجروح که مشکل تنفسی پیدا کرده بود. شروع کردم با خدا صحبت کردن که: «خدایا! خودت کمک کن. من دست تنهام چی کار باید بکنم؟»

داشتم با خدا در دلم حرف می‌زدم که متوجه شدم، رنگ صورت مجروح حالت خاصی پیدا کرده. یک لحظه به ذهنم خطور کرد کاری را بکنم که خانم دکتر در کلاس‌های خوابگاه به بچه‌ها آموزش می‌داد.

سرنگ خیلی بزرگ در جیبم بود. سرسوزن را درآوردم. بدون اینکه الکل و بتادین بزنم، سر سوزن را با شدت در گلوی مجروح فشار دادم، از جعبه کمک‌های اولیه یک گاز برداشتم، روی آن سرم فیزیولوژی ریختم و روی قسمتی انداختم که بیرون بود. چون سر سوزن به داخل رفته بود، ته سوزن بیرون مانده بود تا مجروح بتواند نفس بکشد. این قسمت باید مرطوب می‌شد. به کمک گاز استریل و سرم فیزیولژی تا ۴۵ دقیقه که به مقصد رسیدیم، موضع را مرطوب نگه داشتم. آن سه ربع ساعت برای من به اندازه یک عمر گذشت… سرانجام به خدا توکل کردم. بالاخره در یکی از بیمارستان‌های اهواز فرود آمدیم. مجروحان را بیرون آوردند آن مجروح را هم به بخش منتقل کردند. یکی از آقایان پرستار پرسید: «خانم! شما این کار رو کرده‌اید؟» و با دست مجروح را نشان داد.

در حالی که بدنم مثل بید می‌لرزید، گفتم: «بله. بین راه اینجور شد.»

صدا زد: «آقای دکتر! بیایید.»

دکتر آمد و گفت:‌«چه کسی مجروح را اینجوری کرده؟ در بیمارستان سوسنگرد این کار را کرده‌اند؟»

برادر پرستار گفت: «نه، بین راه ایشان این کار را انجام داده.»

دکتر رو به من کرد و پرسید: «پرستاری؟»

گفتم: «نه آقای دکتر! امدادگرم.»

دکتر گفت: «جا داره به جای یک آفرین، چند تا آفرین به شما گفته بشه. با این کارتون باعث شدید این جوان زنده بمونه!»

برای اطلاع بیشتر درباره فعالیت پرستاران در بیمارستان های آبادان می توانید به این دو کتاب مراجعه کنید:

1-«کفش های سرگردان» ـ خاطرات سهیلا فرجام زاده ـ ، انتشارات سوره مهر، چاپ دوم 1385.ش

2-دیدار زخمها»ـ خاطرات معصومه میرزایی ـ، به کوشش لیلا محمدی، انتشارات سوره مهر، چاپ دوم 1386.ش

 

 

 

 

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

 فاطمه قاسمی

بسمه تعالی

انقلاب اسلامی ایران که جرقه اش در سال 42 زده شده بود به رهبری امام خمینی (ره) در سال 57 به پیروزی رسید .انقلابی نوپا که استکبار جهانی آن را خطری عمده برای خود میدانست و از همان اول سر جنگ با آن داشت (در سال 42 با تبعید امام وتوطئه علیه ایشان سعی در از سر راه برداشتن امام داشتند )،اما به لطف حق تمام نقشه هایشان با شکست مواجه شد و به آنجا رسیدیم که رژیم شاهنشاهی سقوط کرد و نظام جمهوری اسلامی با آرا مستقیم مردم به پیروزی رسید . آنگاه بود که استکبار جهانی به رهبری آمریکا به امید براندازی نظام اسلامی جنگ تحمیلی را آغاز کرد، آنها که در ظاهر تحلیل درستی داشتند و گمان میکردند که انقلابی نو پا با ارتشی از هم گسیخته در شرایطی که فرماندهان رده بالا از ایران گریخته بودند و گروهک های ضد انقلاب به پا خاسته و خلق های مختلف ادعای استقلال داشتند (عرب ، ترک ،کرد) را براحتی میتوان با جنگ تحمیلی از هم گسیخت و دوباره رژیمی وابسته به خودشان روی کار آورند این بود که این جنگ را بر ملت شریف ایران تحمیل کردند ، اما انقلابی که رهبرش مردی الهی بود و خداوند پشتوانه آن ، براحتی سر شکست در مقابل سردمداران کفر خم نکرد لذا مردم یکپارچه پشت سر امام خود ایستادند (بسیج بیست میلیونی) و چنان ضربه ای به استکبار جهانی زدند که تا امروز هنوز این جرأت را به خود راه نداده که دیگر بار بطور مستقیم با این ملت روبرو گردد.

 برای ادامه به آدرس زیر مراجعه کنید.

http://cheshmeasemani.loxblog.com/

 

 

**************************************************

 

رفتی تا در رگ‏های وطن، خون حیات جاری شود

"به بهونه دفاع مقدس "

                                      رفتی تا در رگ‏های وطن، خون حیات جاری شود

سال‏هاست که آسمان، کوچ غریبت را بر شانه‏هایمان، پرنده می‏تکاند و آفتاب ، مسیر چشمانت را به انگشت نشان می‏دهد و می‏گرید.سال‏هاست که رفته‏ای و بادها، بوی پیراهنت را بر خاکریزهای بسیار، مویه می‏کنند. تو انعکاس روشن خورشید در رودخانه‏های سرخ حماسه‏ای.دلت ، دریا می‏نوشت و نگاهت ، توفان می‏سرود.برخاستی؛ آن هنگام که نفس‏های سرما، پنجره‏ها را سیاه کرده بود و شهر، می‏رفت که در اضطراب ثانیه‏های تجاوز، کمر خم کند. برخاستی و با قدم‏های استوارت در رگهای وطن، خون زندگی جاری شد.


 

 

 

*******************************************************

لیلا جلالی فر  

saldefa.blogfa.com&

 

 

ای شهید!

ای شهید!

ای رهنورد نور در وادی تنهایی!

چونان پرندگان، بال هایت آماده پرواز، در خیزشی رو به روشنایی، رو در روی بهتِ تاریکی ها ایستادی.

از روی شراره ها و ازمیان آتش و توفان گذشتی، در امتداد سال ها در میدان مبارزه زندگی کردی، هر چه زخم، بر تنِ تو شکوفه زد و هر چه درد، در سینه تو پیچید؛ اما همچنان با نیرویی که آهن را در هم مچاله می کرد، بر پا ایستاده ای و با خونِ پاکت، فتح و پیروزی را به اقیانوس های بی کرانِ عشق و ایمان پیوند زدی.

ای شهید!

در تو روحی است چون بهاران که به دریچه هایی کوچکِ نگاه، وسعت بیکران می بخشد.

اندیشه ات راهی نو را برمی انگیزد و گام های پایداری ات، گذشتن از آسمان ها را به ما نشان می دهد.

تو برای لحظه میعاد، بهترین آیت را بر دوش داری.

در موج هر دریا سرازیر شوی، در کرانه فردا، انقلابی می آفرینی، اراده را در دل های بی باک بیدار می کنی و دست های خونبارت، فاصله راه اوج را هموار می کند.

تو می خوانی تا در هر پلک، جلوه های درخشندگی بکاری و در هر روح، جام های خوشبختی بریزی.

تاریخ، برای تو آینده ای روشن است، آن روز که به پاکی خونِ تو گواهی می دهد...

 

ای شهید!

 نام تو را سرود رهایی خواندند، از آن هنگام که جانت چون آواز پرندگان در آسمان آبیِ شهادت رها و چشم هایت به شفافیت همه گل های باغ، بر دریچه های ابدی عشق و ایمان گشوده شد.همه ستارگان نشسته بر دامان افق، بر پاکی خون تو گواهی می دهند.

ای شهید!

این را همه می دانند؛ حتی شکوفه هایی که اولین بار، هنگام بهار در آغوش طبیعت بر هستی چشم می گشایند و هر آوازی که بر لب پرنده ای جاری می شود، هر ستاره ای که می دمد و هر ترانه ای که متولد می شود، همه و همه می دانند که درنام تو قداستی نهفته است.

 

نام تو را با خونِ گلبرگ های گل سرخ، بر کتیبه های مقدس حماسه های کهن نگاشته اند؛ نامی که در زلال آوای مطنطش طراوت صدها ترانه اساطیری رامی توان شنید.

ü      شهادت، خالصانه ترین طریق عاشقی است.

ü      شهادت، نهادن عزیزترین دارایی در طبق اخلاص است.

ü      شهادت، تکامل انسان است.

ü      شهادت، قدم نهادن در جنة المأوای هستی است.

ü      شهادت، عزت ابدی و هنر مردان خداست.

و شهید، تجلیگاه عشق است؛ می سوزد و نورانیت می بخشد؛ خون می فشاند و گل می شکفد و در روز محشر، با خون خود به شهادتش گواهی می دهد؛ شهید، جان می دهد، زندگی می بخشد و زنده ابدی است

 

رفتی تا در رگ‏های وطن، خون حیات جاری شود

 

"به بهونه دفاع مقدس "

                                      رفتی تا در رگ‏های وطن، خون حیات جاری شود

سال‏هاست که آسمان، کوچ غریبت را بر شانه‏هایمان، پرنده می‏تکاند و آفتاب ، مسیر چشمانت را به انگشت نشان می‏دهد و می‏گرید.سال‏هاست که رفته‏ای و بادها، بوی پیراهنت را بر خاکریزهای بسیار، مویه می‏کنند. تو انعکاس روشن خورشید در رودخانه‏های سرخ حماسه‏ای.دلت ، دریا می‏نوشت و نگاهت ، توفان می‏سرود.برخاستی؛ آن هنگام که نفس‏های سرما، پنجره‏ها را سیاه کرده بود و شهر، می‏رفت که در اضطراب ثانیه‏های تجاوز، کمر خم کند. برخاستی و با قدم‏های استوارت در رگهای وطن، خون زندگی جاری شد.




:: بازدید از این مطلب : 467
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند